عاشقانه -عارفانه
عاشقانه -عارفانه

عاشقانه -عارفانه

از خدا خواستم (مناجات )




 




از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد،

خدا گفت: نه!

رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی.

از خدا خواستم تا کودک معلولم را درمان کند،

خدا گفت: نه!

روح او بی نقص است و تن او موقت و فناپذیر.

از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد،

خدا گفت: نه!

شکیبایی زاده رنج و سختی است.

شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.

از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد،

خدا گفت: نه!
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری...
http://i16.tinypic.com/4pulipv.jpg

از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد،

خدا گفت: نه!

رنج و سختی ، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیکتر و نزدیکتر می کند.

از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد،

خدا گفت: نه!

بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی اما من تو را هرس خواهم کرد تا
  سودمند و پر ثمر شوی.

من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند از خدا خواستم و باز گفت: نه.

من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری.

از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم، همانگونه که او مرا دوست دارد.

و خدا گفت: آه، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم!
http://i2.tinypic.com/11gncpx.jpg